خدایا سرشارم از عشقت کن

به یاد مهربان قلبی که سالها به دوستی و محبتمان می نواخت....دیگر نمی تپد

خدایا سرشارم از عشقت کن

به یاد مهربان قلبی که سالها به دوستی و محبتمان می نواخت....دیگر نمی تپد

بی تو....

بی تو غمناک ترین قصه پاییــز، منم

بی تو از این شب بی آینه لبریـز، منم

آسمان، شاعر چشمان ســیاهت باشد

بی تو معمار غزل های غم انگیز، منم

 
بی تو سرگشته ی این صفحۀ تکرار، منم

بی تو در بستر غم، خسته و بیمار، منم

گم و گیجم که نباشی و مرا شب بکشد

بی تو در هر نفس از مرثیه سرشار، منم

 
بی تو آنکس که در این قافیه تنهاست، منم

بی تو آنکس که نه پنهان و نه پیداست، منم

تب گیسوی تو تاب از دل تنگم ببرد

بی تو آنکس که تنش زخمی رویاست، منم

 
بی تو غمبارترین ناله ی شبگیر، منم

بی تو آن گمشده در کوچه تحقیر، منم

تو که هم معنی مینا و پر از یاسمنی

بی تو آن کشته به بی رحمی تقدیر، منم 

 

گلبرگ دلم رفت تنهایی من رفت........

در فوران باد ستاره ها او را ستودند اشکی فروچکید

و خنده ای بر لب عاطفه ها خشکید

 چرا که گنج عظیم محبت با اولین نگاه سفیر اجل

در شبی وهم انگیز مدفون شهر بی خیابان شد

افسوس که هرگز درنیافتیم او را برای حسرت ما نتراشیده بودند

حالیا دلمردگی مان از آن است که افسانه اش ناتمام ماند

و با هجرتش ما را به سوگ صفا و صداقت نشاند و اینک

از آن همه تخیل با او بودن و آغوشش را جستن 

 افسانه ای بیش نمانده است

مهربان قلبی که سالها به دوستی و محبتمان می نواخت  

                                 دیگر نمی تپد 

پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل

               تیشه ای بود که شد باعث ویرانی من 

مه گردون ادب بودی و در خاک شدی

              خاک زندان تو گشت ای گهر کانی من 

از نداستن من دزد قضا آگه بود

               چو  تو را برد بخندید به نادانی من 

آنکه در زیر زمین داد سر و سامانت

              کاش می خورد غم بی سر و سامانی من 

به سر خاک تو رفتم خط پاکش خواندم

              آه از این خط که نوشتند به پیشانی من 

رفتی روز مرا تیره تر از شب کردی

             بی تو در ظلمتم ای دیده ی نورانی من 

بی تو اشک و غم و حسرت همه مهمان منند

             قدمی  رنجه کن از مهر به مهمانی من 

صفحه ی روی ز انظار نهان می دارم

             تا نخوانند بر این صفحه پریشانی من 

دهر بسیار چو من سر به گریبان دیده است

             چه تفاوت کندش سر به گریبانی من 

عضو جمعیت حق گشتی و دیگر نخوری

             غم تنهایی و مهجوری و حیرانی من 

گل و ریحان کدامین چمنت بنمودند

            که شکستی قفس ای مرغ گلستانی من 

من که آب تو ز سرچشمه ی دل می دادم

            آب و رنگت چه شد ای لاله ی نعمانی من  

من یکی مرغ غزلخوان تو بودم چه فتاد

             که دگر گوش نداری به نواخوانی من