خدایا سرشارم از عشقت کن

به یاد مهربان قلبی که سالها به دوستی و محبتمان می نواخت....دیگر نمی تپد

خدایا سرشارم از عشقت کن

به یاد مهربان قلبی که سالها به دوستی و محبتمان می نواخت....دیگر نمی تپد

چهارشنبه سوری....

امشب چهارشنبه سوریه!
رسمی که در قدیم  در شهر من بوده اینجور بوده که طبق معمول یه آتیشی به پا می شده ولی نه اونقدر که شعله هاش زیاد زبانه بکشه و مردم هم از روش می پریدن و یه شعر هم می خوندن!
سرخی روی تو از مو
زردی روی مو از تو

یه عده ای هم اون کوزه هایی که تقریبا کهنه و غیر قابل استفاده بوده رو پر از آب می کردن و با خودشون می بردن بالای پشت بوم و دقت می کردن که کسی اون پایین نباشه و اونو پرت می کردن پایین!!
این عقیده ی اونا رو نمی دونم! تحقیق می کنم بعدا می گم!
یه کار دیگه ای هم که می کردن اسمش بوده کفلیزی!
کسی که حاجتی داشته حالا از هر نوعی با پوشیدن لباس مبدل و چادر زنانه به طوریکه که فقط یه چشمش دیده بشه اون هم به اندازه ی کمی دیده بشه
و این کار به این دلیل بوده که شناخته نشه!! حتی برا اینکه کامل کسی نتونه تشخیص بده که این کیه لنگان لنگان راه می رفته!! یه ملاغه هم بر می داشته و توی این شب میرفته در خونه ها در می زده و فقط ملاغه شو به زمین میزده و کلا هیچی نمی گقته!! صاحب اون خونه هم یه چیزی توی ملاغش میریخته مثل شکلات یا قند یا ماست یا هر چیز دیگه ای
شخص کفلیز هم بدون اینکه چیزی بگه از در خونه ی اون میرفته به در خونه ی دیگری!! و به همین طریق
سرانجام هم که بر می گشته به خونش و آنچه که مردم توی ملاغه اش ریختن رو با اعضای خانواده اش می خورده  به این امید که در سال جدید و به زودی زود حاجتش برآورده بشه!!
البته این کار فقط در قدیم مرسوم بوده و اگه کسی بخواد حالا چنین کاری رو انجام بده نتیجه ای نمی گیره چون اولا این رسم و رسومات خصوصا برای نسل الان و یک نسل قبل به فراموشی سپرده شده از طرفی آیفن ها تصویریه و واقعا آدم هم می ترسه که بره در رو باز کنه!!اینطوری احساس می کنه طرف دیوونه اس!!

عقیده ی دیگری که رایج بوده در مورد دختریست که بختش بسته است
به گوشه ی لباسش قفلی وصل می کردن و کلیدشو می دادن دست پسری نابالغ تا اون قفل رو باز کنه و وقتی که پسربچه موفق به این کار می شد امیدوار بودن که در سال جدید حتما دخترخانم به خانه ی بخت خواهد رفت!!

 

 

فک کنم دیگه همه می دونن یه مدت داشتم توی ناامیدی دست و پا می زدم!
بیشتر از همه عمل بینی ام منو اذیت می کرد پنج ماه از عملم می گذره و چهار ماهه که کارم شب وروز شده بود گریه!
تصمیم گرفتم برم پیش یکی از اساتید جراحم و نظر اون رو هم بدونم
که این کار رو کردم! روزی که برای جواب نهایی رفتم بیمارستان جراح های دیگه هم بودن
نظر همشون یه جور بود
اول صبر کنم تا یه سال اگه بهتر نشدم برا عمل مجدد اقدام کنم
از طرفی ظاهر بینی ام اونقدر که خودم دقت می کنم و حساس شدم بد نیست!
ما هم با این نتیجه و دستور اطبا محترم برگشتیم!
ولی بازم گریه ها همراهم بود
و توی ادامه ی مطلب پست
 قبلی
نوشتم آنچه را که خواندید!
بنده خدا مامان هم که فک کنم از دست من این مدت چه حرصی خورد و داشت دق می کرد روز و شب تسبیح و مناجات و خدایااااا
فقط می تونم بگم روحیه ی الانم بیشتر شبیه معجزه است!
ما همه هر چی داریم از ائمه داریم
دو روز پیش یکهوویی تصمیم گرفتم به یکی از دوستان دوران دبستانم زنگ بزنم و از عملش بپرسم آخه اون هم یه سال پیش همین عملو انجام داده بود که بایدبگم ایشون هم راضی نبودن
جفتمون شدیم همدرد  و در غم هم شریک شدیم!
به پیشنهاد ایشون برای آموزش بافت تابلوفرش ثبت نام کردم
که به نظرم واقعا کار شادو جالبی اومد
بینی ایشون از من بدتر بود ولی چیزی بهش نگفتم تا بیشتر کسلش نکنم!
بعدش با جراحم تماس گرفتم و با نرمی و البته کلی شوخی و خنده باهاش صحبت کردم
ولی هر چی می گفت یکی هم می شنید و کلی می خندید!
مثلا وقتی حرف از عمل دوباره زد بهش گفتم چرا اینقدر راحت در این
مورد صحبت می کنید خب البته طبیعیه از سختیهاش که خبر ندارید!
چرا خودتون نمیرید بینیتونو عمل کنید!!
اون هم جواب داد که بینی منو خدا عمل کرده!!
و دوباره جواب شنید که اصلا قشنگ نیست کجه!!!!
یه جایی دیگه بهش گفتم دیگه حاضر نیستم یه قرون خرج صورتم کنم که اون هم گفت عمل دوباره ات پیش من هزینه نداره
گفتم پس هزینه بیمارستانشو چی می گید؟
گفتش اون رو هم خودم می دم قبوله؟
منم گفتم سختیهاشو چطور شما به جای من می کشید!!
خلاصه کلی خندیدیم
اینکه نرم شده بود و دیگه سرم داد نمیکشید و تا این حد باهام راه اومد به خاطر این بوده که یکی بهش خبر داده که فلانی ممکنه ازت شکایت کنه دلیل شکایتشو گفته فقط اخلاق بدته!
اون هم دیگه نرم شد و ....
طی گفت و گو ازش خواستم اسمو آدرس چندنفری رو که خراب کرده رو بهم بده که خب اون هم اطاعت نمود!!
روز بعد هم با یکیشون تلفنی صحبت کردم که اونطوری که خودش می گفت باید من برم سجده ی شکر بجا بیارم!
اینا رو بیشتر برای دوست عزیزم می نویسم که ایشون حتما به عزیزشون بگن
این جمله رو همه می دونن که با گریه کاری درست نمیشه غیر این که خودمونو از بین ببریم
منم تصمیم گرفتم به یاری خدا و ائمه گریه رو بگذارم کنار و خودمو یه جوری سرگرم کنم و به توصیه ی این یکی خانوم زیاد جلوی آینه نرم!
اول که انجام  معنویات  در راس هستن
دوم هم کاشتن گل و گیاه باور کنید گیاه ها احساس دارن واقعا غم و شادی رو درک می کنن وقتی سعی می کنیم با مهربونی و دلسوزی خاصی باهاشون برخورد کنیم همون احساس کم کم در خودمون بوجود میاد! به قول خانم فردوسی پور که روانشناس هستن و هر از گاهی ایشونو توی تلویزیون می بینیم لبخند به لب داشته باشید تا دل مرده تون هم بالاخره زنده بشه!
الان هم که نزدیک عیده و بازار فروش و خرید ماهی های عید داغه داغه
با خرید انواع ماهی میشه این حس رو تقویت کرد!
من امروز دوتا فرشته ماهی قرمز و آبی خریدم که توی همون لحظه ی اولی که توی تنگ قرارشون دادم مث دوتا خروس جنگی شدن و آبیه  کاری کرد که یه بخش از دم ماهی قرمزه قطع بشه!!
استقلال و پیروزی رو اینا هم تاثیر گذاشته ! مجبور شدم جداشون کنم
بعد هم ان شا الله کلاس بافت تابلو فرش که هم یادگیریش راحته و هم نشاط آوره رو می خوام برم امروز هم که اولین جلسه اش بود با یه دختر خانوم سر و حال و وروجک آشنا شدم! 

 


و یه چیز دیگه
پوشیدن لباسهای شیک خصوصا در منزل هم احساس خوبی به آدم می ده
اینکه می گم شیک منظورم گرون بودن نیست!
مثلا خود من دادم یه کت و شلوار رو برام گلدوزی کردن به همراه روسریش
هر وقت این لباسمو می پوشم واقعا احساس خوبی بهم می ده
طرح گلدوزیشو از اینترنت گرفتم!
حالا درسته که برای مجلس سال آقاجان بودش که درستش کردم اما تصمیم گرفتم به دید لباس عزا بهش نگاه نکنم و باهاش توی مهمونیها هم شرکت کردم!
وقتی خودت برا خودت طراحی لباس می کنی یه حس خودباوری و اعتماد به نفس عجیبی می ده ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اینکه بدتر از خودمو دیدم و یادآوری این نکته که عملهای زیبایی معمولا با گذشت زمان خودشونو نشون می دن و ماجرای گر صبر کنی نوبت ظفر هم می رسه منجر شد که سعی کنم گریه رو بگذارم کنار و کمی هم فکر خودم و بیشتر کمک مامانم باشم!
از طرفی هم داشتن دوستان خوبی مثل شما که واقعا نعمت بزرگی هست احساس امیدواری رو داره در من تقویت می کنه
برای همتون از خداوند متعال
هفت سین آریایی که شامل
سایه حق
سلام عشق
سعادت روح
سلامت تن
سرمستی بهار
سکوت دعا
و سرور جاودانه است رو خواستارم
موفق و پیروز باشید

ضمنا
در مورداین نوع ماهی اگه کسی اطلاعاتی داره خوشحالم می کنه بهم بگه با اینکه از هم جداشون کردم و فقط تنگ هاشون کنار همه
بازم دست بردار نیستن و روبروی هم وای میستن و درست مث دوتا خروس جنگی باله های ریش ریششونو پوش می دن!

نظرات 11 + ارسال نظر
پری وش سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:28 ب.ظ http://nymphlike.blogsky.com

سلام

اولا خوش آمدید

دوما هر کی دوست داشت از رسم و رسومات شهرش بنویسه خوشحال میشیم بخونیم

این هم یه مدله دیگه خودم به نظرم پاسخ می دم!!

اگه غلط املایی داره ببخشید
عجله دارم بعدا میام و اصلاح می کنم از این دو روز و کنار اومدنم با بینی ام هم می گم ولی در ادامه مطلب

راستی هر کی دوست داشت نظرش تایید نشه بگه!

خلاصش از همتون ممنونم

شاد بمونید و سالم

مهسا سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 05:17 ب.ظ

سلام چه جالب
تو شهر ما کرج کلا هیچی رسم نیست بیشتر مهاجر هستن.من که چیزی ندیدم
ولی رسم همه ایرونیا یه آتیش کوچیک بود که روشن میکردن و از روش میپریدن که یواش یواش داره فراموش میشه
ولی من امشب میخوام ار رو آتیش بپرم

نکرت سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 05:55 ب.ظ http://aloode.blogsky.com/

سلام
خوبی؟
جدا قدیما یه همچین رسوماتی بوده؟
چه باحال

نکرت سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 05:56 ب.ظ http://aloode.blogsky.com/

راستی
در مورد لوگو کافیه فقط تو صفحه وبتون که هستین یه رفرش بزنین
یا با راست کلیک
یا با زدن f5

نکرت سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 05:57 ب.ظ http://aloode.blogsky.com/

اون اهنگ رو هم اگه تا امشب پیدا نکردم
باید خودت واسن اپلودش کنی ادرسشو بدی من دانلود کنم
قربانت

سهیلا سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:10 ب.ظ

سلام عزیزم
اول از همه بگم که خیلی خوشحالم که شادی
خدا روشکر
ممنونم که به فکر من بودی حتما به خواهر میگم بیاد بخونه
کلاسی هم که میری خیلی خوبه
هم یه هنری یاد میگری وهم سرگرم میشی
دکترت رو هم که حسابی شستی و گذاشتیش کنارخوشمان آمد
خلاصه اهدافی که تعیین کردی خیی خوب و مفیدنان شا ءالله موفق میشی...


این چهارشنبه سوری هم شده معضل توی همه چیز دست می بریم , آیین های قشنگمون , رسم و رسوم های با معنیمون رو همش تحریف می کنیم
من که واقعا دلم می سوزه


ببخشید که دیر اومدم , امروز یه خبر ناگوار شنیدم , هنوز تو شوکم , اومدن به وبلاگ های شما دوستان شادم می کنه

سلام

ان شا الله خبرای خوش بشنوید

منم دیشب یه خبری شنیدم! منم همچنان توی شوک هستم!
شد به موقع ش در این مورد هم می نویسم

سهیلا سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:11 ب.ظ

راستی مسئله ای نیست که تاییدش کنی
کامنت قبلیمو میگم

اما این کامنتم رو یه وقت تایید نکنی

مهسا سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:04 ب.ظ

خوشحالم که حالت خوبه عزیزم.غصه خوردن کاری و درست نمیکنه
برو دنبال کارایی که دوست داری.من همیشه نقاشی و دوست داشتم از بچگی نقاشی میکشیدم ولی نه حرفه ای.پارسال که حالم خوش نبود رفتم سراغ نقاشی.انقدر تو روحیه ام تاثیر داشت خودم باورم نمیشد.تو اون حال بدم بهترین تابلو کلاس کشیدم.حالم خیلی بهتر شد
ایشالا که سلامتی داشته باشی این قضیه هم به خوبی تموم شه.

سلام
ممنونم ان شا الله شما هم همیشه شاد و خرم باشید

آره کارای هنری واقعا آدمو عوض می کنه

مهسا سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:08 ب.ظ

راستی پری جان حمایت من یادت نره

به روی هر دو چشم

مهسا جونم حمایتت می کنیم

مبینا سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:21 ب.ظ

سلام خانوم گلم.چه آپ جالب بود.من که ازاین قرتی بازیهاخوشم نمیاد!الهی قربونت برم.پاینده باشی.راستش درموردآیین قدیم هم ازبزرکتراپرسیدم گفتن قدیم خیلی باکلاس تربوده.هیشکی ترقه واین لوس بازیهارونداشته!

نکرت چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:00 ب.ظ http://aloode.blogsky.com/

سلام
تو همین جایی که تو بلاگ اسکای میخوای متن بنویسی زیر کادری که متنو توش مینویسی نوشته:
( برای انتشار فایل‌ها و تصاویر خود در وبلاگتان از سایت www.picofile.com استفاده نمایید )
خب روی لینک پیکو فایل کلیک میکنی
بعد که باز شد . از اون ابزار های بالا روی ارسال فایل کلیک میکنی . بعد انتخاب فایل رو میزنی . بعد فایل مورد نظرتو انتخاب میکنی . بعد از انتخاب . چند لحظهصبر میکنی تا اپلود فایل تموم بشه
تموم که شد ادرس فایل رو تو یک کادر که روبروش به فارسی نوشته : آدرس.
بهتون میده
که اون میشه ادرس فایل اپلود شده
.
فک کنم الان شدید مخ اینترنت.

و در مورد نظرم تو وبلاگ هوادارای سید. باید بهتون بگم که شما بهم گفتین یه سر ائنجا بزنم
منم سر زدم و گفتم شما معرفیم کردین.
بهد ایشون نظرمو در رابطه با تبادل لینک خواستن
من هم موافقت خودمو اعلام کردم و لینکشون کردم
و گفتم که منو با نام وبلاگم بلینکند . که دیدم منو با یه نام دیگه لینکیدند.
که گفتم شما اونو از کجا بلدین.
که بعدن خودشون همون اسمی رو که گفته بودم رو زدن.
حالا اگه این اسم واسشون بده . میتونن لینک منو حذف کنن. منکه مجبورشون نکردم. خودشون پیشنهاد دادند.
ضمنا من خودم شما رو لینک کردم . و اصلا هم ازتون نخواستم منو لینک کنین . و اگر ادرس این وب منو با نام وبلاگ قبلی لینک کردین . ازتون می خواهم که لینک رو حذف کنین. دلم نمیخواد جایی با اون اسم لینک باشم.
من وبلاگ کسی رو خراب نمیکنم.همینه که هست . الوده و نکرت. اگه خراب میشی حذف کن!
اگه هم اسمم تو نظراتتون وبلاگتونو خراب میکنه . میتونین نظراتمو تایید نکنین!

از قدیم قم نمیدونم. اما ۴ شنبه سوریه سوت و کوری داشت . حداقل اطراف محله ما که حتی صدای یه ترقه ی کوچک هم نیومد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد