اینکه از شوق جنون ، مشک به دندان دارد
تشنه کامی است که هفتاد و دو مهمان دارد
چشم بر چشم خدا دوخته و می داند
ابر این واقعه ی غمزده طوفان دارد....
در روزگار قدیم، پادشاهى سنگ بزرگى را که در یک جاده اصلى قرار داد..
سپس در گوشهاى قایم شد تا ببیند چه کسى آن را از جلوى مسیر بر میدارد.
برخى از بازرگانان ثروتمند با کالسکههاى خود به کنار سنگ رسیدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند.
بسیارى از آنها نیز به شاه بد و بیراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند. امّا هیچیک از آنان کارى به سنگ نداشتند...
سپس یک مرد روستایى با بار سبزیجات به نزدیک سنگ رسید.
بارش را زمین گذاشت و شانهاش را زیر سنگ قرار داد و
سعى کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد.
او بعد از زور زدنها و عرق ریختنهاى زیاد بالاخره موفق شد.
هنگامى که سراغ بار سبزیجاتش رفت تا آنها را بر دوش بگیرد و به راهش ادامه دهد متوجه شد کیسهاى زیر آن سنگ در زمین فرو رفته است.
کیسه را باز کرد پر از سکههاى طلا بود و یادداشتى از جانب شاه که این سکهها مال کسى است که سنگ را از جاده کنار بزند. آن مرد روستایى چیزى را میدانست که بسیارى از ما نمیدانیم!
هر مانعى، فرصتى ....
خدایا
خدایا
خدایا
توی دنیای بزرگت، پوسیدیم
می خواستیم مث این روز رو نبینیم
که دیدیم که...
ناز اون، بلای اون، حسرت دل، عذاب عالم
هر چی باید همه تک تک بکشن
ما کشیدیم که....
زندگی میگن برای زنده هاست اما خدایا
بس که ما دنبال زندگی دویدیم بریدیم که
چشمی بهم زدیم و دنیا گذشت
دنبال هم امروز و فردا گذشت
دل می گه باز فردا رو از نو بساز
ای دل غافل دیگه از ما گذشت....
وای بر ما
وای بر ما خبر از لحظه یپرواز نداشتیم
تا می خواستیم لب معشوق رو ببوسیم، پریدیم که...
حلالم کن دارم میرم
حلالم کن دارم میرم
چه قدر این لحظه دلگیره
گناهی گردن ما نیست
همش تقصیر تقدیره
پر از بغضم پر از گریه
پر از تلخی و شیرینی
حلالم کن دارم میرم
منو هر گز نمیبینی
حلالم کن اگه دستام به دستای تو عادت کرد
ببین دنیای عاشق کش به ما دوتا خیانت کرد
کلاف آرزوهامو چرا هیچکی نمی بافه
برای ما دو تا عاشق جدایی دور از انصافه
تو رویای منی اما
من از کابوس لبریزم
چه معصومانه می باری
چه مظلومانه می ریزم
نگام کن لحظه یرفتن
چه تلخه این هم آغوشی
چه وحشتناک دل کندن
چقدر سخته فراموشی
پر از بغضم پر از گریه
پر از تلخی و شیرینی
حلالم کن دارم میرم
منو هر گز نمیبینی
حلالم کن اگه دستام به دستای تو عادت کرد
ببین دنیای عاشق کش به ما دوتا خیانت کرد
کلاف آرزوهامو چرا هیچکی نمی بافه
برای ما دو تا عاشق جدایی دور از انصافه
تو رویای منی اما
من از کابوس لبریزم
چه معصومانه می باری
چه مظلومانه می ریزم