من صبورم اما...
به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم
یا اگر شادی زیبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم...
من صبورم اما...
چقدر با همه ی عاشقیم محزونم...
و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ
مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم...
من صبورم اما...
بی دلیل از قفس کهنه شب می ترسم
بی دلیل از همه تیرگی تلخ غروب
و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند می ترسم
من صبورم اما....
سلام
پست ی جدیدت عالی بود
چقدر با همه ی عاشقیم محزونم...
و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ
مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم...
من صبورم اما...
بی دلیل از قفس کهنه شب می ترسم
بی دلیل از همه تیرگی تلخ غروب
و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند می ترسم
من صبورم اما....
وای شرح حال منو گفتی واقعا همینه ...
من صبورم در مورد سوالت باید بگم نه فراموشش نکردم
نه می تونم نه می خواهم
بخواهم از تو بگذرم با خاطراتت چه کنم ...
واقعا همینه نمی خواهم چون روزهای خوبی در کنارش داشتم
برای همین همیشه به یادشم ...
...
اون دردها تا یک ماه طبیعی اما ببیشتر از یک ماه نه
خوب دکتر خوب چیزهای تجویز کرده سفالکس عالیه
سرم سدیم کلراید هم خوبه مصرفشو قطع نکن
این و اگه خواستی تایید کن...
در پناه حق
یا علی
لذت بردن از زندگی هنر بزرگترین انسانهاست
حالا اگه می خوایی من و بخندونی می تونی یک عکس خوشکل از بینی ات بگیری وبرام ایمیل کنی ..
ها.ها.ها
مگه نه
البته ممکنه شایدم بلکه به گمانم .. نخوایی که من بخندم
خوب ..باز هم سلسام
بالاخره اون شب .همون شبی که قبلا گفتم و گفتم که ماجرای اون دمپایی مادر شوهر درش اتفاق افتاد ..ساعت 11 شب بود که به مشهد رسیدیم
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
خوب رسیدیم به مشهد و خیابان طبرسی و طبرسی 23 و
هتلی که قبلا هماهنگی کرده بودم و الی آخر
اون شب خسته بودیم و نتوانستیم به حرم بریم
یووووووووووووووووووووووووهوووووووووووووووووووووووو به پرویش صبور و ناناس...
چرا شکلک ها نمیاد؟؟!! چی کارشون کردی دخمل؟؟!!
صبوری هم زیاد خوف نیست... همش با ماهی تابه می کوبن تو سرت...
مرسی گلم که بهم سر زدی...
موفق و موید باشی.