خدایا سرشارم از عشقت کن

به یاد مهربان قلبی که سالها به دوستی و محبتمان می نواخت....دیگر نمی تپد

خدایا سرشارم از عشقت کن

به یاد مهربان قلبی که سالها به دوستی و محبتمان می نواخت....دیگر نمی تپد

این نامه نیست........

این نامه نیست ، قصه ی بغضی شکسته است 

 


خاکستری است کز دم یک شعله ، رسته است 

 


روحی است او ، که پیکر مجروح خویش را 

 


با دست خود به پنجه ی زنجیر بسته است 

 


این نامه نیست ، قصه ی یک زخم کهنه است 

 


"تکرار حرفهای پریشان و بی ثمر" 

 


فریادهای کودک نو پای شعر من 

 


در ازدحام تیره ی ارواح دربدر 

 


"این ناله ای که در دل شب می نویسمش" 

 


این میهمان هر شبه ، همسایه ی من است 

 


تنها کسی که حرف مرا گوش می کند
 

 

خاموش و پر شکیب ،"فقط سایه ی " من است 

 


بر سینه ی سپید ورق زخم می زنم 

 


با خون خامه ،"نام تو" را یاد می کنم 

 


با واژه های خسته و درمانده ام تو را 

 


از "دوردست خاطره" فریاد می کنم 

 


"این واژه ها چگونه توانند باز گفت؟" 

 


"این زخم بیکرانه که در سینه ی من است؟" 

 


شادم که آنکه زندگی را به خون کشید 

 


"بیگانه نیست ، همدم دیرینه ی من است" 

 

 

 

این نامه را برای تو فریاد می کنم " 

 


با اشک چشم و جوهر جان می نگارمش 

 


می بوسمش به یاد تو و با نسیم صبح 

 


بر شانه های باد صبا می سپارمش 

 

آقای رمضانی