چه روزهای قشنگی چقدر عالی بود
درست مثل نگاهت پر از زلالی بود
نجابت از سر و روی بهار می بارید
و فصل ، فصل غزل های ارتجالی بود
غروب های ده ما به صبح می مانست
نه هیچ صحبتی از غم نه خشکسالی بود
دعای مردم اینجا به آسمان می رفت
صدای پای خدا در همین حوالی بود
به قول حضرت سهراب: دوری شبنم
میان سفره و دستان این اهالی بود
تنور روشن هر خانه بوی نان می داد
اگر چه کاسه و بشقابمان سفالی بود
بهار خواب و شب و آسمان مهتابی
خلاصه جای شماها چقدر خالی بود
(خدابخش صفادل ) دفتر « شاعر نبودم چشمهایت شاعرم کرد »
سلام.وبلاگ عالی داری. برای تبادل لینک مراچعه کنید http://parsz.com/parsj