کمی برایت دل تنگم...
فصل شکوفای گل است اما دیگر شکفتنی از تو نیست!
این دوسال گلها طراوت ندارند!دقت کرده ای؟
آنها هم ، همزبانشان را از دست داده اند...
دیوارهای فاصله بسیارن
دیوارهای من ، دیوارهای تو...
آه که دیوارهای تو همه آیینه اند و آیینه های من همه دیواراند!
سلام
ممنون که واسم نظر گذاشتی
کاش می تونستم التیامی یا ارامشی برای دلتنگیت باشم
و از بیقراری و دلمردگی جدات کنم
فقط می تونم واست دعا کنم و تو و قلبت رو به دست خالق مهربون و محول الاحوال بسپرم
شاد باشی و بهونه ای برای شادی
تشکر
salam shoma ham ke del tangin
vaghti adam dargire ehsasesh beshe delesham zud tang mishe delesh kuchulu mishe ham zud tang mishe ham zud migire ham zud mishkane
man asheghe in delatangihayam akhe age delam tang nashe age ashegh nabasham fek mikonam mordam
سلام
تعبیر جالبیه!
قلم بشکست و دل بشکست و جام باده ام بشکست
خدایا اندرین بزمم چه بشکن بشکن است امشب!
سلام خوبی؟
منم دلتنگم عزیزم ولی ..........
خوشحالم آپ کردی
دیدی بعضی وقتا دلت یه چیزی میخواد ولی نمیدونی چی؟ من الان اینطوریم
نمیدونم چه کار کنم
شعری که گذاشتی خیلی باحال بود واسه مامانم خوندم خیلی خوشش امد
سلام
خوش آمدید
ولی دلتنگی من از یه نوع دیگه س
نمی دونم چمه یه احساس عجیبی نسبت به خانواده و مامان دارم...
همش فک می کنم می خوام ازشون جداشم!
احساس می کنم قراره خدای نکرده یه اتفاق بد بیفته....
با یکی از دوستانم که صحبت کردم گفتش از اول امسال همین حس رو نسبت بهم داره!!
ولی نظر اون ازدواج بود....
می گه خدا داره آدمو اینطوری آماده می کنه
وا!
کدوم شعر؟
زن ....؟
خواهش عزیز قابل نداشت...
سلام
پری جون چرا فکرای منفی میکنید؟
منم فکر میکنم قراره یه اتفاق قشنگ تو زندگیتون بیفته.
حسی که دارید برای همینه.
از خدا برایت چیزی را میخواهم که جز خداوند در باور هیچکس نگنجد.
شاد باشی.
سلام
خوب هستید ممنون از لطفتون
ان شا الله موفق باشید درتمام مراحل زندگی
عسل جون فک می کنید یا واقعا احساسه؟
آخه ما که همو ندیدیم اما بعضی از اطرافیانم میگن که یه حسی نسبت بهم دارن همین حرف شما رو می زنن ولی من اینطوری نیستم خیلی دلهره دارم شدم مث این بچه ها که زود زود دلشون برا مامانشون تنگ میشه
همش فک می کنم قراره ازش جداشم....
اگه یه کوچولو نبینمش ناجور دلتنگ میشم!
سلام
خوبی؟
ممنون از شعر قشنگت
بازم بهم سر بزن
فدات
سلام
ممنون
شما خوبی؟
شاعر میگه
یاد جومونگ و سوسانو دل و می بره قصر بویو
تو به ترسِ عروسک ها نمی خندی مگه نه؟
پرِ پرواز مهتاب و نمی بندی مگه نه؟
تو اهلِ غنچه کردن تو زمستونی مگه نه؟
هنوزم بومی طوفان و بارونی مگه نه؟
تورو از بغضی که توی نگاته تورو از قهر دستات می شناسم
نرنج از من اگه مثلِ گذشته هنوز از بی پناهی می هراسم
گناه تو نبوده نازنینم اگه فرصت نشد از گریه رد شیم
میون این همه کولاک و رگبار مگه می شه که پرواز و بلد شیم
تو به ترسِ عروسک ها نمی خندی مگه نه؟
پرِ پرواز مهتاب و نمی بندی مگه نه؟
تو اهلِ غنچه کردن تو زمستونی مگه نه؟
هنوزم بومی طوفان و بارونی مگه نه؟
قطعا همینطوره.
من یکی از دوستام هم وقتی این حس رو پیدا کرد چند وقت بعد ازدواج کرد
دیگه باید به فکر باشید به اطرافیان بگید لباساشون رو آماده کنن.
اینو مطمئن باشید که هر احساس و فکری رو به چیزای مثبت ربط بدبد همون اتفاق خوب براتون پیش میاد
تا وقتی این همه چیزهای قشنگ هست که بهش میشه فکر کز رد چرا افکار منفی
واقعا؟
پس بچسبم به دنیای مجردیم که دیگه چیزی ازش نمونده!
یه خورده ای می ترسم نمی دونم چرا؟!
فعلا که بی اختیار گریه ام می گیره!
سلام پری جونم
خوبی گلم
نبینم ناراحتی توتقلین نکن عزیزم
این راز قانون جاذبه سان شاءالله هر چه خیر و صلاح باشه اتفاق می افتهخودتو ناراحت نکن عزیزمگاهی لیوان آب رو زمین بگذار...
شنیدی داستانش رو ؟؟؟
سرچ کنی توی گوگل میاد , خیلی داستان جالبیه....
مشکلات همیشه هستند , ناملایمات همیشه هستند ...
این ماییم که باید یاد بگیرم درست تجزیه شون کنیم , به چه قسمتش اهمیت بدیم , کدوم قسمتش رو بی خیال بشیم و از کدوم قسمتش درس بگیریم....
اصلا به این فک نکن عزیزم , مرگ و زندگی دست خداست اما بهت حق میدم , آخه خودم هم اینطوری شدم , اما ازش درس بگیر و بگذر... وگرنه افکار مایوس کننده بر تو غلبه می کنن , تو هم ناچارا شکست می خوری..
شرمنده م که پرحرفی کردم , شرمنده ... نیومده بودم , حرف زیاد داشتم
دوستت دارم , مواظب خودت باش
سلام
ممنون عزیز
موفق باشید و خوش
سلام
ممنون
ائ شعرو باید تو پست اخر مشاعره بزارم
عزیزم دنیا بزمگاهی است که در آن همه گونه آشامیدنی مهیاست.
می توان از شیر و شکرش نوشید و خوش بود، یا از شراب تلخ صوفی که سوز بنیادمان ببرد و آراممان کند و یا از زهری که هر روز به کاممان مرگ می ریزد. اما من آن را انتخاب می کنم که زندگی بخشدم.
در این عالم به هرچه بیندیشی، همان را به سوی خویش فرا می خوانی، گویی فکرت آهنربای مغناطیس وقایع است. پس بیندیش که شادی،شادی تو را خواهد جست.بیندیش که آگاهی ،آگاهی بر وجودت سجده خواهد کرد.و بیندیش که داراترینی، پس وجودت به داشتن ها طعنه خواهد زد.
باور قانون زندگیست.
و بدان که خاک مسکن مالوف جسم است.و ایستگاه دنیا از خاک آغازیده و به خاک ختم می گردد. و آنکه در دل توست زنده است تا آنجا که فکر تو او را می پرورد. وآنکه در کنار تو اما از دل تو فارغ است، اسیر خاک فراموشی است. پس غم از خویش بزدا که تو به قدر دانستن هایت توانایی.
گر در یمنی چو با منی پیش منی/ ور پیش منی چو بی منی در یمنی
من با تو چنانم ای نگار یمنی/ خود در عجبم که من توام یا تو منی
شاد باشی گلم که شادی برازنده چون توییست.
تشکر